سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خداوند سبحان، سه چیز را دوست می دارد :به جا آوردن حقوقش، فروتنی برای خلقش، و نیکوکاری به بندگانش . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

saleh - پیام نسیم
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: مهرداد چهارشنبه 85 فروردین 2 ساعت 12:11 عصر

 

قبل از هر چیز باید بگویم که من نه سخن دان هستم نه سخنران و نه محقق به آن معنایى که امروزه متداول است. من تنها یک هنرجوى مشتاق موسیقى هستم که براى موسیقى ارزشى والا و مقدس قائلم. و آنچه در این مقاله در مورد زیبایى موسیقى مى گویم، اضافه بر گفته هاى بزرگان ادب و عرفان ایران زمین، حاوى تجربیات عملى و برداشت هاى شخصى است که با ظرفیت ناچیز و اندک خویش، کمى به کیفیات آن پى برده ام.

بنام خداوند جمیل و مصوِر که خالق زیبائیست و عشق.

زیبائى را خلق فرمود تا انعکاس جمالش را مشاهده کنیم. عشق را آفرید تا به کمک گرما و انرژى آن بتوانیم راه پر فراز و نشیب حرکت به سوى او را آسانتر طى نمائیم.

گر عشق  نبودى  و غم عشق نبودى // چندین سخن نغز که  گفتى که شنودى
ور باد نبودى که سر زلف ربودى // رخساره معشوق به عاشق که نمودى

با توجه به اینکه هنر بطور کلى پایه اش روى اصل زیبائى است، کمى از زیبائى و معانى آن در ارتباط با انسان صحبت مى کنیم و بعد مى پردازیم به اینکه موسیقى زیبا چگونه موسیقى اى است، حامل چه پیامهائى است و فلسفه و هدف آن چه مى باشد.

در تعریف زیبائى و زیبا شناسى نظریات گوناگونى مطرح است که صحبت از همه آنها نه در این مختصر نامه مى گنجد و نه در این مدت کوتاه سخن گوئى. در نتیجه فقط به گفتارى چند از بزرگان در باب زیبائى اکتفا مى کنیم و بعد به اصل مطلب مى پردازیم.

مولانا معتقد است جمیع زیبائیهاى این جهان پرتوى است از جمال الهى و ارزش حقیقى آدمى به این است که از زیبائیهاى محسوس عبور کند و به زیبائیهاى مجرد و معنوى برسد. به نظر او هیچ موجودى به اندازه  انسانِ واصل به حق نمى تواند جمال خداوندى را منعکس کند.

چون شدى زیبا بدان زیبا رسى // که رهاند روح را از بى کسى

نکته انسان زیبا را مد نظر داشته باشیم و به این شعر حافظ که در باب همین معنا است توجه کنیم.

در ازل پرتو حسنت ز تجلى دم زد // عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه اى کرد رخش دید ملک عشق نداشت // عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

بنا به فرموده حافظ نیز خداوند براى تجلى حسنش یعنى جمال و کمال انسان را خلق و انتخاب نمود و به او جلوه کرد و بدین واسطه مسجود ملائک گردید.

ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد // که درحسن تو لطفى دید بیش از حد انسانى

شیخ شهاب الدین سهروردى نیز در حقیقة العشق در مورد تجلى صفت حسن الهى در قالب انسان چنین مى فرماید:

چون آدم خاکى را بیافریدند آوازه در ملاء اعلى افتاد که از چهار مخالف، خلیفه اى را ترتیب دادند. ناگاه نگارگر تقدیر، پرگار تدبیر بر تخته خاک نهاد صورتى زیبا پیدا شد. چون خبر آدم در ملکوت شایع گشت اهل ملکوت را آرزوى دیدار خاست، این حال بر حسن عرض کردند حسن که پادشاه بود گفت که اول من یک سواره پیش بروم اگر مرا خوش آید روزى چند آنجا مقام کنم. شما نیز بر پى من بیائید. پس سلطان حسن بر مرکب کبریا سوار شد و روى به شهرستان وجود آدم نهاد جائى خوش و نزهتگاهى دلکش یافت، فرودآمد. همگى آدم را بگرفت چنان که هیچ حیز آدم نگذاشت. چون اهل ملکوت را دیده بر حسن افتاد جمله به سجود در آمدند و زمین را بوسه دادند.

سهروردى در ادامه این مبحث مى فرماید: بدان که از جمله نامهاى حسن یکى جمالست و یکى کمال و هر چه موجودند از روحانى و جسمانى طالب کمالند و هیچ کس نبینى که او را به جمال میلى نباشد. پس چون نیک اندیشه کنى همه طالب حسن اند  و در آن میکوشند که خود را به حسن رسانند.  و به حسن که مطلوب همه است دشوار مى توان رسیدن زیرا که وصول به حسن ممکن نشود الا به واسطه عشق و عشق هر کسى را به خود راه ندهد و به همه جائى ماوا نکند و به هر دیده روى ننماید. و چون معلوم شد که عشق است که طالب را به مطلوب مى رساند جهد باید کردن که خود را مستعد آن گرداند که عشق را بداند و منازل و مراتب عاشقان بشناسد و خود را به عشق تسلیم کند و بعد از آن عجائب بیند.

سوداى میان تهى ز سر بیرون کن // از ناز بکاه و در نیاز افزون کن
استاد تو عشق است چوآنجا برسى  //  او خود به زبان حال گوید چون کن

بعد از این مقدمه که از بزرگان ادب و عرفان ایران مطالبى به اختصار نقل کردیم، به این نتیجه مى رسیم که زیبائى از مقولات بدیهى و فطرى است و میل دست یابى به حسن یا جمال و کمال در وجود حقیقى انسان یعنى روح ملکوتى او از ازل گذاشته شده است و این گرایش فطرى روح انسان به زیبائى است که هنر را خلق کرده است. در حقیقت هنر مخلوق غیر مستقیم است که به اراده خداوند بوسیله روح انسان بوجود مى آید.

بنابر این هرنوع هنرى که پایه اش روى اصل زیبائى باشد اثرگذار خواهد بود. حال این سؤال پیش مى آید که این زیبائى چیست و آیا هر چیز زیبا به صرف زیبائى اثر گذار است؟
حافظ مى فرماید:

لطیفه ایست نهانى که عشق ازو خیزد // که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشمست و زلف و عارض و خال // هزار نکته در این کار و بار دلداریست

پس بنا به فرموده حافظ باید بدنبال زیبائى اى باشیم که با معیار قشنگى هاى صورى و مادى انسانها مغایر است. چنانکه مولانا هم مى فرماید:

حسن صورت هم ندارد اعتبار // که شود رخ زرد از یک زخم خار

و همچنین :

زین قدح هاى صورکم باش مست // تا نگردى بت تراش و بت پرست

از قدح هاى صور بگذر، مایست // باده در جام است لیک از جام نیست

درنتیحه براى پیدا کردن جواب اینکه زیبائى مورد نظر بزرگان معنوى کدام است از خود آنها کمک می گیریم. به اعتقاد آنها خدا زیباست پس خلقت هم که پرتوى است از جمال او، زیباست، طبیعت زیباست، "هر چیزى که به مرکز واقعیت یعنى حقیقت نزدیکتر شود زیباست و هر چه از او دورتر شود از وضوح، واقعیت و زیبائیش کاسته مى شود" * پس ما از خود طبیعت کمک مى گیریم تا ببینیم خالق زیبائى چه معیار هایى در طبیعت به عنوان زیبائى گذاشته که براى ما الگو باشد .اکثر هنرمندان دوستدار طبیعت هستند. من هم اگرچه خود را هنرمند نمیدانم و فقط هنر دوست مشتاقى هستم،  ترجیح مى دهم اکثر اوقاتم را  در میان طبیعت باشم. آیا هیچ وقت به زیبائى پروانه هایى که در میان سبزه زارها و گلها پرواز مى کنند، و یا رنگ آمیزى پرنده هاى گوناگونى که زیبائى و طراحى نقش و نگار پر هایشان انسان را به شگفتى وا مى دارد توجه کرده اید؟ به زمزمه جویبارها و آب زلال چشمه سارها، به آسمان آبى و رنگ و عظمت دریا، به طلو ع و غروب خورشید و انعکاس آن در سطح آب، به زمزمه و نجواى برگ درختان به هنگام وزش باد و صدها نمونه زیبائى دیگر. ”زیباترین نغمات براى کسیکه قادر به شنیدن یا دیدن آنهاست زمزمه هاى طبیعت و نغمه هاى عالم بالاست”

 از مجموع آنچه که در طبیعت به عنوان زیبائى دریافت مى شود به نکات فراوانى مى توان دست یافت، ما فقط به نکاتى چند که در موسیقى هم کاربرد دارد اکتفا مى کنیم.

1 – قرینه سازى: علت تاثیر قرینه سازى در ذهن بشر طبیعى بودن آن است  چرا که در طبیعت این اصل رعایت شده. در قرینه سازى تعادل وجود دارد. عدم تعادل در هر چیزى آنرا از زیبائى و تاثیر گذارى مى اندازد و این در مورد انسان هم صادق است. انسان متعادل کسى است که بین دو بعد وجود خود یعنى جسم و روح تعادل را رعایت کند و به حقوق هر یک بصورت مساوى و در عرض هم توجه نماید توجه زیاد از حد و یا افراط علاقه به هر یک از دو بخش وجود باعث عدم تعادل روانى شخص مى شود و مجموعه افکار و رفتار او را از زیبائى و آرامش ساقط مى نماید. 

2 – هماهنگى: بهترین نمونه هماهنگى وجود خود انسان است. در وجود انسان بعنوان یک واحد طبیعى  هماهنگى به کاملترین شکل خود خلق شده است. با یک نگاه به جسم او هماهنگى را در تمام اعضاء  مى بینیم و در بخش نادیدنى او از روز نخست توازن و هماهنگى بین روح و نفس رعایت شده است. آنچه که موجب ناهماهنگى و عدم تعادل در رفتارانسان هاست عدم استفاده درست از عقل و اراده و یا به عبارتى سو ء استفاده از اختیار است به نفع یکى از دو بعد روحانى و نفسانى خویش.

3 ـ ملایمت: رنگ آبى آسمان هیچ وقت انسان را خسته نمى کند چون ملایمت دارد و خاصیتش التیام بخشیدن به رنجها و نا آرامی روانی و روحى انسان است.

4 ـ لطـــافت: یکى دیگر از عواملى که موجب زیبایى مى شود و بخصوص در هنر موسیقى هم  بسیار تاثیر گذار است، لطافت است.  لطافت از مقولات درک کردنى است نه وصف کردنى.

5 ـ خـلوص: آبى که از سرچشمه جارى است قابل نوشیدن است چرا که خلوص و پاکى آن، هم رفع تشنگى مى کند و هم گواراست. ولى همین آب وقتى با گذر از کوى و برزن آلوده مى شود، نه قابل نوشیدن است و نه گواراست. این امر در مورد انسان نیز صدق مى کند. آب زلال روح ملکوتى انسان در ابتدای خلقت، پاک، خالص، لطیف و زیباست. اما وقتى که در شهرستان وجود آدمى جارى مى شود و از کوى و برزنهاى او عبور مى کند و با عناصر مادى مخلوط مى شود، خلوص خود را از دست میدهد. انسان باید به کمک عقل و اراده از پیشرفت بیش از حد عناصر مادى در آب زلال وجود جلوگیرى کند و خلوص اولیه خود را بدست آورد.

6 ـ تــداوم: یکى دیگر از شرایط زیبائى طبیعی و حقیقى دائمى بودن است. انسان هیچوقت از زیبایى طبیعى خسته نمى شود. چون یکى از خواص زیبائى، آرام بخش بودن آن است و روح انسان چون طالب آرامش دائمى است، هیچوقت از زیبائى هاى حقیقى خسته نمى شود. ولى چیز هاى قشنگ (به اصطلاح عامه) جلب توجه مى کنند ولى تداوم در آنها نیست و انسان را خسته مى کنند. زیبائى و قشنگى هریک خواص خودشان را دارا هستند که باید آنها را شناخت و از هم تفکیک کرد. زیبائى حقیقى احتیاج به جلب توجه ندارد، خودش مستقیماً اثر مى گذارد.

ترا که حسن خدا داده هست و حجله بخت // چه حاجت است که مشاطه ات بیاراید

هر چیز قشنگى نظر انسان را جلب می کند ولى اثر آن موقتى است. قشنگى احتیاج به فهمیدن و درون نگرى ندارد در حالیکه براى ادراک زیبائى درک و فهم و درون گرائى فراوان نیاز است.

نواى  بلبلت اى  گل  کجا پسند افتد  // که گوش هوش به مرغان هرزه گودارى

 

انسان وقتى به زیبائى حقیقى عادت کرد دیگر قشنگى هاى ظاهرى در او تاثیرى نخواهد کرد.

به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید // چو با شه  در پى هر صید مختصر نرود

7 ـ تکـرار: در طبیعت تکرار وجود دارد. تکرار خواص و اثراتى در خود دارد، که فقط با توجه و تمرکز مى توان به آن پى برد. از نمونه هاى تکرار در طبیعت مى توان به چرخش زمین به دور خورشید، توالى فصول سال، جلوه گرى ماه و ... اشاره نمود. در کائنات ریتم منظمى وجود دارد که بطور دائم تکرار مى شود و اگر یک لحظه توازن و تناسب آن بهم ریزد نظم کائنات بهم خواهد خورد.

عرفاى مشرق زمین از فلسفه تکرار در طبیعت براى توجه پیدا کردن به آن خالق زیبائیها بوسیله موسیقى، سماع و یا تکرار برخى اسماء بسیار استفاده میبرند . بنابراین نتیجه میگیریم که در تکرار رازهائى وجود دارد که براى اهل ظاهر خسته کننده است ولى اهل معنى آنچه را که باید از این تکرار طبیعى دریافت کنند، در مى یابند.

یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب // کز هر زبان که مى شنوم نامکرر است

8 ـ حــــال: یکى دیگر از عوامل زیبائى که در طبیعت به فراوانى وجود دارد حال است.

مطرب چه پرده ساخت که در حلقه سماع // بر اهل وجد و حال در هاى و هوى ببست

حال کیفیتى است درک کردنى که هر کس خودش باید آنرا تجربه کند. ساعتى گردش در طبیعت با حالت در خود فرورفتن و توجه و تعمق، آنچنان اثر مثبت و آرامش بخش و تسکین دهنده اى دارد که ده ها مواد مصنوعى انرژى زا و روان گردان  قادر به ایجاد آن نیستند. فرق حال طبیعى و حال مصنوعى در همین است. حال واقعى که از طبیعت سرچشمه مى گیرد انرژى مثبت ایجاد مى کند، آرامش بخش است، اثرش تا مدتها باقى مى ماند و تکرار از اثر آن به هیچ وجه نمى کاهد. در حالیکه حال غیر طبیعى اثر منفى بر روى جسم و روان و روح انسان مى گذارد،  اعتیاد آور است و در صورت تکرار اثرش را از دست مى دهد.

همانطورکه قبلاً هم اشاره شد عوامل فراوانى مى توان در طبیعت یافت ولى ما در اینجا به همین مختصر قناعت مى کنیم و براى پیدا کردن معیار هاى زیبائى در موسیقى به سراغ روح پر فتوت لسان الغیب خواجه حافظ مى رویم و از او یارى مى طلبیم.

حافظ در مجموعه دیوان خود بخصوص درساقى نامه و مغنى نامه معیارهاى فراوانى براى شناخت زیبائى حقیقى به ما مى آموزد. ابتدا باید بگویم که به نظر حافظ و اکثر عرفا، مى روحانى، شعر و موسیقى اعم از ساز آواز و سماع وسائلى هستند که روح انسان را به جهانى برتر پرواز داده و حقایق معنوى و زیبائیهاى کامل را به او مى نمایانند. در واقع حس زیباشناسى و زیبا دوستى انسان را رقیق و لطیف مى سازد تا او را براى دریافت ارزشهاى حقیقى که حسن و کمال را شامل است آماده نماید. چنانچه مى فرماید:

ساقیا باده که اکسیر حیاتست بیار // تا تن خاکى من عین بقا گردانى
و
به مى عمارت جان کن که این جهان خراب // برآن سر است که از خاک ما بسازد خشت
و
مى خور که هرکه آخر کار جهان بدید // از غم سبک بر آید و رطل گران گرفت
بر برگ گل به خون شقایق نوشته اند // کان کس که پخته شد مى ارغوان گرفت

درمورد مطرب مى فرماید:

دلم ز پرده برون شد کجائى اى مطرب // بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
یا
چه راه بود که درپرده میزد آن مطرب // که رفت عمر و هنوز هم دِماغ پر ز هواست
یا
راهى بزن که آهى بر ساز آن توان زد // شعرى بخوان که با او رطل گران توان زد
و یا
مطربا مجلس انس است، غزل خوان و سرود // چند گوئى که چنین رفت و چنان خواهد شد

نمونه هائى از این قبیل به وفور در دیوان حافظ یافت مى شود ولى از آنجائى که ساقى نامه نام یکى از گوشه هاى موسیقى ایرانى است ما از این اشعار استفاده میکنیم.

بیا ساقى آن مى که حال آورد // کرامت فزاید کمال آورد

از مجموع ابیات ساقى نامه و مغنى نامه به این معیارها دست پیدا مى کنیم:

1ـ حال که مساوى است با ایجاد کرامت و کمال.
2 ـآگاهى از سر عالم؛ یعنى به وسعت میدان ادراک انسان بیافزاید.
3ـ اصل تداوم یعنى انسان را به جاودانه و جاودانگى متصل کند.
4ـ پند گرفتن از گذشتگان (جمشید و کاووس)
5ـ شناخت دیر دیرینه
6ـ آگاهى از ناپایدارى این جهان خراب (ببر از دلم فکر دنیاى دون)
7ـ بدنبال زیبائى هاى واقعى و معنوى بودن چرا که در غیر این صورت انسان فراموش مى شود. مثل ایوان افراسیاب که  حتى قبر او هم گم شده است. اما جاودانانى مانند اولیا و انبیا، حافظ و مولانا و فردوسى و... هرگز از یادها نخواهند رفت.
8ـ گشایش در کامرانى و ایجاد طول عمر.
9ـ خراب کردن نام و شهرت این جهانى یا مادى.
10-ایجاد اندیشه هاى مثبت و بیرون کردن افکار منفى (آب اندیشه سوز)
11ـ دِماغ یعنى ذهن و فکر انسان را بسوى خوشى ابدى (ثابت و پابرجا) سوق دهد.
12ـ داشتن خاصیت پالایندگى. یعنى انسان را از عیوب پاک کند و روحش را پالایش دهد.
13ـ از قیل و قال علم ظاهر انسان را نجات دهد تا گنج حکمت بدست آید.
14ـ صفت نیک بینى را که منجر به حقیقت جوئى و حق بینى و واقع گرائى مى شود در انسان ایجاد کند.

و معیار هائى از مغنى نامه:

1ـ ایجاد خلاقیت و بدیهه پردازى (مغنى بساز آن نوآئین سرود)
2ـ خاصیت غم زدایى نه غم انگیزى (بمن ده که از غم خلاصم دهد // نشان ره بزم خاصم دهد)

مغنى نواى طرب ساز کن // به قول و غزل قصه آغاز کن
که بار غمم بر زمین دوخت پاى // به ضرب اصولم برآور ز جاى


3ـ داشتن صفت فاخر و فخیم (خسروانى سرود) یعنى انسان را بسوی کشف اسرار وجود رهنمون شود. تفکر ودرون گرائى را زیاد کند و شنونده را به خلسه مثبت و هوشیارانه ببرد. یعنى آرامش واقعى بدهد (که بى مى ندیدم من آرام دل)
4ـ ایجاد وجد در شنونده:

که تا وجد را کار سازى کنم // به رقص آیم و خرقه بازى کنم


5ـ ایجاد هماهنگى روحى بین شنوندگان. (دف و چنگ را ساز ده // به آئین خوش نغمه آواز ده) در این حالت است که اختلاف ها از بین میرود و جاى خود را به اتحاد و یکرنگى می دهند.
6ـ نجات از خودیت (برون آری از فکر خود یک دمم)
7ـ ایجاد امیدوارى و ترغیب به صبر واستقامت در مقابل مشکلاتى که همیشه برسر راه اهل علم و هنر بوده وهست و باز هم خواهد بود ( مرا بر عدو عاقبت نصرت است )

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد // من نه آنم که زبونى کشم از چرخ فلک


8ـ ایجاد بى نیازى (دم خسروى در گدائى زند)

در اینجا به این مبحث خاتمه مى دهیم و تصور مى کنم تا حدودى به دو سؤالى که در ابتدا مطرح کردیم یعنى موسیقى زیبا چگونه موسیقى اى است و حامل چه پیامهائى میباشد جواب داده باشیم . حال مى رسیم به این سؤال که فلسفه و هدف موسیفى چیست؟ اصولاً براى دانستن مقصد هر چیزى باید مبداء آنرا  پیدا نمائیم تا بتوانیم هدف آنرا مشخص سازیم. زیرا هر چیزى که در عالم خلق شده، عبث و بیفایده نیست و هدفى مشخص دارد. به عبارتى  "هستى بى هدف نیست" و از آنجائى که موسیقى هم مخلوق است براى اینکه بدانیم برای چه خلق شده است باید  بدانیم از کجا و چگونه آمده است. "روایت دارد هنگامى که خدا جسم آدم را خلق کرد مدت ها از داشتن روح ملکوتى محروم ماند زیرا روح کراهت داشت وارد آن شود. این بود که گروهى از ملائک مقرب داخل جسم آدم قرار گرفتند، مشغول نواختن موسیقى شدند. روح با شنیدن آن به هیجان آمد مجذوب شد و به جسم در آمد" پس دانستیم که موسیقى از کجا پیدا شده و هدفش چیست. "موسیقى در ابتدا براى برانگیختن احتیاجات روحى خلق شد زیرا این خاصیت را دارد که میتواند مستقیماً بر قلب اثر بگذارد و روح ملکوتى را به حرکت در آورد و از این راه ارتباط با خدا را تسهیل کند. " ولی چیزى راکه باید در اینجا به آن توجه کنیم نقش موسیقیدان است و اثرى که بر روى موسیقى اش میگذارد.

با توجه به اینکه خلقت انسان مرکب از دو جزء متضاد است یعنى روح بشرى که منشاء نفس اماره است و دیگرى روح ملکوتى که علت اصلى کشش ما به سوى عالم معناست، از این رو موسیقیدان هم دو نوع موسیقى می تواند ایجاد نماید.  یکى موسیقى اى که علت فاعلى آن روح ملکوتى اش است  که آنرا موسیقى معنوى مى نامیم و یکى هم موسیقى اى که علت فاعلى آن روح بشرى و هوا و هوس نفس اماره است که آن را میتوان موسیقى نفسانى و یا مادى گرا نامید. پس "هنر مند مهمترین عامل در اثرگذارى موسیقی است" جان کلام اینجاست موسیقیدان براى اینکه بتواند موسیقى اى را خلق نماید که معیار هاى زیبائى بیان شده را در بر گیرد باید خودش زیبا شده باشد، به مصداق این فرموده مولانا  "چون شدى زیبا بدان زیبا رسى"  از این جهت هنر مندى که موفق شود در خود فرو رود و توجه خود را به مبدا ء معطوف کند میتواند از عالم معنى الهام بگیرد و موسیقى اش را به بعد واقعى آن ارتقاء دهد. "هر چه نیت خالص تر و معنوى تر باشد انرژى مثبت ناشى از آن مفید تر و مؤثر تر خواهد شد"" نسبت هنر مند به موسیقى اش مانند نسبت گل به عطر است. موسیقى روحش را از هنر مند میگیرد همانطورکه عطر رایحه اش را از گل"

این مقاله را با ابیاتى از حافظ به پایان مى بریم:

پیوند عمر بسته به موئیست هوش دار // غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
راز درون پرده چه داند فلک، خموش // اى مدعى نزاع تو با پرده دار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست // تا در میانه خواسته کردگار چیست

 

پاورقى:

* جملات داخل گیومه، از کتاب هاى راه کمال و مبانى معنویت فطرى (دکتر بهرام الهى) برگرفته شده اند.


برگرفته از : www.parissa.org

نظرات شما ()

روی خط دلدادگی

نویسنده: مهرداد چهارشنبه 84 بهمن 12 ساعت 10:8 صبح

 ببار ای ابر بهار
ببار ای ابر بهار
ببار ای ابر بهار
با دلم به هوای زلف یار
ببار ای ابر بهار
با دلم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
داد و بیداد از این روزگار
داد و بیداد از این روزگار
ماه دادن به شبهای تار
ای بارون
ماه دادن به شبهای تار
ای بارون
ای بارون، ای بارون
ماه دادن به شبهای تار ای بارون
بر کوه و دشت و هامون ببار ای بارون
ببار ای ابر بهار
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلم خون شد خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبهای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به کام عاشقای بی مزار
ای بارون
><><><><><><><><>
خواننده : استاد شجریان
آهنگ ساز : کیهان کلهر
آلبوم : شب سکوت کویر
آهنگ بر اساس موسیقی مقامی خراسان

نظرات شما ()

روی خط دلدادگی

نویسنده: مهرداد سه شنبه 84 بهمن 11 ساعت 10:32 صبح

آهنگ: مرتضی نی داوود / شعر: ملک الشعرا بهار / خوانندگان: قمرالملوک وزیری ، ملوک ضرابی ، شجریان ، هنگامه اخوان ، نادر گلچین ، فرهاد ، فاضل جمشیدی و ... / سال آفرینش: ۱۳۰۴ / دستگاه: ماهور

مرغ سحر ناله سر کن ................ داغ مرا تازه تر کن!
زآه شرر بار ، این قفس را ............ برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنجه قفس درآ ..... نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه این خاک توده را .. پر شرر کن !

ظلم ظالم ، جور صیاد .................... آشیانم داده بر باد
ای خدا ، ای فلک ، ای طبیعت .......... شام تاریک ما را سحر کن

نوبهار است ، گل به بار است .......... ابر چشمم ، ژاله بار است
.................. این قفس چون دلم تنگ و تار است ..................
شعله فکن در قفس ای آه آتشین ..... دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل از این ... بیشتر کن ، بیشتر کن ، بیشتر کن
مرغ بی دل ، شرح هجران ............... مختصر ، مختصر کن ، مختصر کن
><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><
بند دوم:
عمر حقیقت به سر شد ................. عهد و وفا بی اثر شد
ناله عاشق ، ناز معشوق ............... هر دو دروغ و بی ثمر شد
راسته و مهر و محبت فسانه شد ..... قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی ، وطن و دین بهانه شد .. دیده تر کن!

جور مالک ، ظلم ارباب ................... زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر می ناب .................. جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ ناله سر کن ................. از مساوات صرف نظر کن

ساقی گلچهره بده آب آتشین ........ پرده دلکش بزن ای یار دلنشین
........................ ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین ........................
کز غم تو ، سینه من ...................پر شرر شد ، پر شرر شد
><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><
بند دوم این تصنیف ، سیاسی بوده و فقط اجراهای قدیم آن موجود است.


نظرات شما ()

روی خط دلدادگی

نویسنده: مهرداد پنج شنبه 84 بهمن 6 ساعت 5:11 عصر

 

پیانو سازی است اروپایی که از تکامل هارپ(چنگ) و سنتور ایرانی شکل

گرفته است.
اولین پیانو در ایران در زمان ناصر الدین شاه به ایران آورده شد. اولین نوازنده ای که با این ساز موسیقی ایرانی نواخت محمد صادق خان سرورالملک نوازنده توانای سنتور بود. سپس غلامرضا خان سالار معزز و بعدها معتمد الملک یحیائیان و دره السلطنه(خواهر مشیر همایون شهردار) این ساز را نواختند. شادروان محمود مفخم و فرخنده شهردار دیگر نوازندگان این ساز بودند.
استاد مرتضی محجوبی
بعد از بزرگ خان و مشیر همایون شهردار، از استادی چون مرتضی خان محجوبی دومین ستاره پیانو ایران مرحوم استاد جواد معروفی پدید آمد که به حق راه استاد خود را ادامه داد و موسقی ایرانی را بصورت نت برای پیانو به نگارش در آورد که هم اکنون دردسترس می باشد.
استاد جواد معروفی (1297-1372)
به سال 1297 در تهران در خانوادهای موسیقی شناس به دنیا آمد پدرش موسی خان نوازنده نوازنده برجسته تار و شاگرد درویش خان و کلنل وزیری بود.از اوان جوانی پیانو را به عنوان ساز تخصصی انتخاب کرد و به شاگردی مرتضی خان محجوبی و کلنل وزیری رفت . همانند استادش پنچه می زد و با عشق و احساس می نواخت .تا اینکه به عنوان سولیست ارکستر گلهای رنگارنگ و بعدها رهبر ارکستر گلهای رنگارنگ انتخاب شد و آهنگهای بسیاری را از مرتضی محجوبی برای اجرا در رادیو تنظیم کرد وی تحصیلات خود را در هنرستان عالی موسیقی (تا سیس 1302) به مدریت کلنل وزیری ادامه داد و از این هنرستان به دریافت گواهینامه عالی نایل آمد. و بهدها به عنوان استاد پیانو در دانشگاه تهران شروع به تدریس نمود.
در طول دوران تدریس خود شاگردان بسیاری را آموزش داد که از این میان می توان به استاد محمد جواد عبداللهی، انوشیروان روحانی، افلیا پرتو و فریبا جوهری اشاره کرد. استاد جواد معرفی در طول عمر خود آهنگهای بسیاری را چه برای پیانو و چه برای پیانو وچه برای ارکستر ساخت که از آن میان می توان به : خوابهای طلائی، ژیلا، عتشورا، رومینا، طبیعت، انتظار، خزان، روزگار من، خاطره، گلهای تازه 1و2و3 ، چه خوابهای خوش و برباد رفته اشاره کرد.
سبک نوازندگی استاد معروفی متا ثر از استاد محجوبی به همراه تزئینات و نوانسهای موسیقی کلاسیک بود که تا حدی آن را به صورت جهانی در آورده بود.سبکی که تنها مربوط به استاد معروفی بود و حالت کاملآ سنتی استاد محجوبی را تعدیل کرده بود.
استاد جواد معروفی فردی فروتن، خوش مشرب و پرهیزگار بود و سرانجام در شانزدهم آذر ماه سال 1372 رخت از این جهان بر بست و دار فانی را وداع گفت. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.


نظرات شما ()

روی خط دلدادگی

نویسنده: مهرداد چهارشنبه 84 بهمن 5 ساعت 11:45 صبح

 

 

 

تا بــــهـــار دلــــنشین آمـــــده ســـــوی چـــمن
ای بــــهـار آرزو بــــــــر ســـــرم ســــــایه فکــــن
چون نســــیم نو بــــهار بر آشــــــیانم کـــن گذر
تا کـــــه گلـــــباران شــــود کلـــبه ویـــــــران من
                         * * *
تا بـــهـــــار زنــــــدگــــی آمــــــــد بیـــا آرام جان
تا نسیم از ســــوی گل آمـــد بیـــا دامـن کشان
چون ســپندم بر ســــر آتشنشان بنشین دمی
چون سرشکم در کنار بنشین نشان سوز نهان
                         * * *
تا بــــهـــار دلــــنشین آمـــــده ســـــوی چـــمن
ای بــــهـار آرزو بــــــــر ســـــرم ســــــایه فکــــن
چون نســــیم نو بــــهار بر آشــــــیانم کـــن گذر
تا کـــــه گلـــــباران شــــود کلـــبه ویـــــــران من
                         * * *
بازا ببـین در حـــیرتـــم بشکــن ســکوت خلوتم
چون لاله تنها ببین بر چــــــــهره داغ حــســرتم
ای روی تــــو آیـــینه ام عشــــقت غم دیرینه ام
بازا چــــو گل در این بهار سـر را بنه بر سینه ام

                        * * *

  <><><><><><><><><><><>
  <>   آهنگساز : روح الله خالقی   <>
  <>   خواننده : غلامحسین بنان   <>
  <>   شاعر : بیژن ترقی              <>
  <><><><><><><><><><><>

بیژن ترقی شاعرو ترانه سرا و ناشر و مصحح چند دیوان ازشعرهای قدما می باشد که ترانه سرایی را از اوایل دهه1330 شروع کرد، اشعار او  بیشتر با آهنگ هایی ازپرویز یاحقی و روح الله خالقی در ذهن ما نقش بسته است که ازآثار او می توان به بهاردلنشین(آهنگ ازروح الله خالقی)، می زده شب(آهنگ ازپرویزیاحقی)، جام مدهوشی(آهنگ ازعلی تجویدی)، و... از آثار مکتوب او می توان به  کتاب« سرود برگ ریزان»(مجموعه شعرها وترانه ها) اشاره کرد. 

  • معنی واقعی تلفیق شعر و موسیقی 

روزی در اداره رادیو و در اطاق برنامه گلها به استاد بنان برخوردم ، در حالی که با دوستان دیگر سرگرم صحبت بودند . گویا در زمینه تلفیق شعر و موسیقی گفتگو می کردند . با دیدن بنده دوستان را مخاطب ساخته ، گفتند: فی المثل همین تصنیفی که ایشان ساخته اند و چندی پیش اجرا شد ، متاسفانه خواننده آن ، نه چگونگی حالات واقعی آهنگ را درک کرده و نه به پیام و مضمون شعر توجه داشته است. سپس شروع کردند به خواندن چند فراز از تصنیف مزبور ، من که خود در تمرین و ضبط آن آهنگ حضور داشتم و می اندیشیدم شعر و آهنگ خالی از عیب و نقص است ، با شنیدن صدای بنان و چگونگی بیان شعر و تلفیق آن با آهنگ و زیر و بم ها و لطیفه های صدای ایشان احساس کردم ، شعر چنان حالتی بخود گرفت که مرا که سراینده آن اشعار بود م از خود بی خود  کرد ، آنچنان که گویی دریچه دیگری از عالم موسیقی برمن گشوده می شد. در آن هنگام بود که به معنی واقعی تلفیق شعر و موسیقی پی بردم و از آن پس توجهم به اجرا و چگونگی تسلط خواننده در بهتر عرضه کردن رازو رمز شعر و موسیقی جلب شد و سعی کردم این موضوع بسیار حساس را هنگام سرودن تصنیف نیز در نظر داشته باشم .  

از نور تا نوا- بیژن ترقی

 نقل قول از بیژن ترقی


نظرات شما ()

روی خط دلدادگی

   1   2   3      >

فهرست
7848 :مجموع بازدیدها
2 :بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
حضور و غیاب
یــــاهـو
لوگوی خودم
saleh - پیام نسیم
جستجوی وبلاگ من
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان
لینک دوستان
صالح منصوری
محمد علی میر آقازاده
آوای آشنا

بایگانی نوشته ها
saleh
اشتراک